4 آبان 1394 ساعت 14:18 |
بازدید : 74 |
نوشته شده به دست ERFAN-OLYAEE |
(نظرات )
می شوم زرد و خسته و تنها، مثل آن درخت پاییزی
خیره شد دلم به عکست باز، تو همان درد سخت پاییزی من و تهران و نم نم باران، تو و آن نبودنت اینجا شده پوشیده این خیابان ها، همه با زرد رخت پاییزی من و اشک و دوباره چشمانم، همه مخفی به زیر بارانیم چشم من همیشه بارانی ست ، تو که باران لَخت پاییزی دل تنها و خسته و پاییز، من و اندوه تو در این تهران من و این غم نبودن ها ، تو همان پایتخت پاییزی غم من شده غم چشمات، تو که خود تمام غم هایی شاه غم ها شده غمت اینک، تو که از تاج و تخت پاییزی